جرزنشینهایی که ستون شدهاند
همشهری آنلاین- سحر جعفریانعصر: بساطشان هر چه بود از جفت و جین مثل بلورهای دست دوم و حلبیها یا کیلو و عدل مثل پارچه و بافته، یا به سینی روی سر میگذاشتند و یا به خورجینی بر شانه و کول میانداختند و یا گاهی اگرگزمه و شهربانی پا پی نمیشد جلوی پایشان پخش و پلا میکردند. از چه کسانی حرف می زنیم؟ از آنها که در هزار توی بازار بزرگ به جِرزی (جرزنشین)، بیخ دیواری و یا میزی مشهورند؛ کاسبانی که کنج و کناری هر چند کوچک از بازار پایتخت حالا برای خودشان به حساب می آید و همان یک وجب محل کسب شان را دو دستی چسبیده اند.
بازماندگانِ کیلوییها یا بساطیها؟
آنها که به میزی مشهورند در گذر امامزاده زید (ع) متراکم شدهاند. سالهای سال استکه میان این گذر قدیمی، پشت به دیوار مدرسه متروک حافظ دادهاند. تعدادشان به ۳۰ میز میرسدکه از اول گذر تا کمی جلوتر سمت شرق که راه، ۲ تا میشود و کوچه رشتیها پا میگیرد کیپ هم پیدایند. کاسبان میزی مانند دیگر حجرهداران، به وقت صبح تا روشنی روز از نورگیرهای سقف به کف بازار میافتد پسِ میزهای فلزی و چرخدار خود که همان محل کسب و کارشان است خبردار میایستند و صدا در صدای اطراف میاندازند: «چادری اعلا میخوای بیا اینور بازار»، «آستری…ساتن…مخمل…پولکی…همه زیر قیمت»، «پارچه جینِ جورواجور و کت و شلواری» و «فاستونیهای ساده، سوزنی، چهارخانه و…». این رسمشان است که چوب حراج به اجناس خود بزنند و با قیمتهایی ارزانتر از قیمت بزازان که مقابلشان در گذر، حجره و مغازه دارند، مشتری جلب کنند. هاشم یکی از آن بزازان حجرهدار است که اغلب، میزیها مشتریهایش را شکار میکنند: «اینها تَتمه کیلوییفروشها و بساطیهای قدیم هستند که به جای سند منگولهدار عرصه و عیان حجره یا دکان، برگه سرقفلیِ چند وجب جایی را که خیلی وقت پیش، خودشان یا موجرشان در آن دستفروشی میکردند و حالا اما میز گذاشتهاند به جیب دارند.»
بافتههای تقدیر روی میزِ میزیها
میزیها، راه و رسم بازار را خوب میدانند و علاوه بر ارزان فروشی، جنسشان را هم جور عرضه میکنند. نشان به آن نشان که همه نوع پارچه از ایرانی و خارجی تا معمولی و مجلسی در بساطشان فاکتور میشود؛ حتی بافتههای کشمیری و آفریقایی که هر مترشان چند صد میلیون تومان است و میزیها معمولا آنها را به سفارش مشتری و به صورت مسافری، وارد میکنند. هاشم بزاز هنوز دَشت نکرده و خُلقش کمی تنگ است. از اینرو، کوتاه میآید و جمله آخررا در گوشی، طوری که کسی نشنود و آن را پای بدگویی از میزیها نگذارد، میگوید: «بعضی از این میزیها سرقفلیشان را گران میفروشند یا اجاره میدهند…سرقفلی جایی که قبلترها مشاع و عمومی بود. انگار از یک جایی به بعد اینها شدند مالک در حالی که سال های دور آنها به مرحمت کاسبان و حجره دارا ن برای یک لقمه نان حلال زن و بچه اینجاها ایستادند و دستفروشی کردند. شاید دل شان بزرگ بود و رزق شان شد این که الان برای خودشان بازاری باشند.» بالای هر میز، یکی لامپهای بیش از ۲۰۰ ولت و یکی پنکههای ۳ پره به تلقتلوق افتاده، آویزان است.
یک تا چند وجب جاهای میلیاردی
جا و فضای هر میزی زیاد نیست؛ متراژشان به قدِ همان میزیست که در واقع کل محل کسب و کارشان محسوب میشود. از یک متر تاحدود ۲ متر که طاقههای کتابی یا استوانهای و عدلهای قماش میانشان چپاندهشدهاست. آن قدرتنگ و کوچکند که صاحبانشان از ابتدا ناگزیر بودند ویترین و انبارِ میز خود را یکی بسازند. هم به شکل کمدهای آهنی سفید رنگی که سفت و قرص به دیوار گذر (دیوار مدرسه متروک حافظ) میخ و پیچ شدهاند. جمال، متر به متر و رنگ به رنگ پارچههای ملحفهای روز میزش انداخته تا بیدرنگ پاسخ مشتریها را بدهد. مشتریهای مشکلپسند اما به پارچهای روی میز بسنده نمیکنند و مدام چشم میان کمدهای آهنی یا همان ویترین و انباریِ میز او میچرخانند. تا پارچهای چشم آنها را بگیرد جمال، مجال گفتگو با ما مییابد: «کمدهای هر میز تقریبا یک اندازهاند؛ بلندیشان حدود ۲ متر و پهنایشان هم شاید به ۱۵ سانتیمتر برسد. همهیشان قفل و کلید دارند و وقتی درهایشان را باز میکنیم انگار بین میزها دیوار درست میشود…» از پرسش درباره قیمت سرقفلی میزها، خوشش نمیآید و روی تُرش میکند: «قیمتشان بالاست دیگر…به هر حال وسط بازار بزرگند…برو روی ۱۷ میلیارد تومان…». میزیهای این گذر همه پارچهفروشند جز حاجابراهیم که ساندویچی دارد: «ماهی ۱۰ میلیون تومان اجاره همین میز است با یه درآمد بخور و نمیر…شکر» سرش را بالامیآورد: «ژامبون مرغ برای کی بود؟»
سرقفلیدارانِ جِرز و بیخ دیواری بازار
بر خلاف میزیها که در گذر امامزاده زید(ع) متراکمند، جرزیها و بیخ دیواریها در هزار توی بازار پخش و پراکندهاند. «سکوی پیرنشین دکانهای قدیمی، گوشه پِرتی از ورودی دالان و راسته، کنج کمجای تیمچه و یا فرورفتگی متروکِ دو یا چهارسوقی را چهار پایه میگذاشتند تا تنگدست و بیکار و عیالواری آنجا نانآوری کند.» اینها را مهران میگوید که مغازهاش حوالی چهارسوق بزرگ، آمد و شدهای بسیار دارد: «اخلاق حاجی بازاری قدیم بود دیگر…نمیگذاشتند سفره دور و بَریهایشان خالی بماند. دست کسانی که میشناختند توی بازار بند میکردند. کسانی که برخیشان زرنگ بودند و دو دستی چسبیدند به جا و کارشان در بازار…به مرور حق آب و گل و سرقفلی پیدا کردند و طوری که جرز یا دیوار بین ۲ حجره را صاحب شدند، ابتدایِ چند ۱۰ سانتیمتری تعدادی از ۲ راهیها را کرکره کشیدهاند و یا عمق ۲۰ سانتیمتر از دیوارِ ورودی دالانهایی را تملک کردند و هر کدام جنس چیدهاند از آفتابه و لگن، پوشیدنی و خوردنی و زیورآلات.»
منبع :همشهری آنلاین