من یک پروفسور هستم! شما چطور؟
این روزها بسیار می بینیم و می شنویم که در اتوبوس،مترو،مهمانی ها و……افراد،دو نفر،سه نفر یا بیشتر با هم به گفت و گو در مورد مسائل سیاسی،اقتصادی،اجتماعی،فرهنگی و مسائل دیگر حرف می زنند و به اصطلاح نقد و بررسی می کنند و راهکار تعیین می نمایند که اگر این عمل به این صورت انجام شود مسائل و مشکلات حل می شود،هر کس نداند انگار چند دکترا در مورد اقتصاد و سیاست و جامعه شناسی دارند و از همه مهم تر پروفسور مدیریت بحرانند.به هر مکانی که سر می زنیم چنین افرادی وجود دارند و حرف،حرف خودشان و راهکار،راهکار خودشان است که اگر اجرایی شود بهشتی زمینی پرپا خواهد شد!راستی کسی از این افراد می پرسد چقدر طول کشید تا این همه مدرک دکترا را گرفتید!؟
مدتی پیش در یک رستوران مشغول کار بودم،رستوران به نسبت شلوغی بود و مردم از تنوع غذایی که داشت استقبال می کردند.هر چه زمان می گذشت از مشتری های آن کاسته می شد و این مسئله صاحب رستوران را نگران کرده بود،او هر چند وقت یکبار مدیری برای برون رفت از این مشکل استخدام می کرد و بعد از مدتی با او قطع همکاری می نمود و باز مدیری دیگر جایگزین می کرد و اوضاع بدین منوال می گذشت،کار به جایی رسید که رستوران مشتری هایش را از دست داد و تعطیل شد و ما همه به تعطیلات رفتیم! صاحب رستوران هر مدیری که استخدام می کرد به جای اینکه از نظرات و تخصص آنان استفاده کند از آنان می خواست که عقاید و دیدگاههای او را در رستوران پیاده کنند و این یکی از دلایل مهمی بود که باعث تعطیلی رستوران شد،زیرا او فکر می کرد هر آنچه که می گوید کاملا درست است و نیازی به نظر دیگری نیست،همین خود را دانای کل دانستن باعث می شد با هیچ مدیری سازگار نباشد و از تخصص آنان بهره نگیرد،جالب اینکه بیشتر مدیرانی هم که آنجا استخدام می شدند تجربه و تخصص کافی نداشتند و هرکدام در رشته و کاری دیگر متخصص بودند و دانش لازم برای پیشبرد و رسیدن به اهداف یک رستوران را بلد نبودند.هریک از این افراد اگر در توهم دانایی به سر نمی بردند و آنچه که واقف نبودند را به راحتی قبول نمی کردند این مشکل به وجود نمی آمد.
در ادارات و سازمان های مختلف می بینیم کسانی مسئول هستند که هیچ تخصص و تجربه ای در پستی که اشغال کرده اند ندارند و راجع به آن سازمان اطلاعات لازم را نمی دانند!! آیا در این شرایط این سازمان می تواند رشد کند؟ اگر کسی متخصص هم در این سازمان وجود داشته باشد سرخورده می شود و نمی تواند کارایی خود را به اثبات برساند زیرا کسانی که با او همکارند و مسئول بالادستی،او را درک نمی کند چون اطلاعی از پست خود ندارد و این امر سازمان را به نابودی می کشاند.
توهم دانایی و نظر دادن در مورد هر چیز و خود را پروفسور هر کاری دانستن این معظلات را در جامعه به وجود می آورد و گریبان همه مردم جامعه را می گیرد. البته در جامعه ای هر کس در کار دیگری دخالت کرده و دیدگاه خود را بیان می کند و نهاد و سازمانی را به چالش می کشد که،افراد در جایگاه مخصوص خود قرار ندارند و تخصص خود را انجام نمی دهند.
امروزه به دلیل وجود رسانه ها،اینترنت و شبکه های اجتماعی،هر فردی راجع به مسائل مختلف اطلاعات اندکی دارد و و این اطلاعات اندک و آگاهی نسبی و سطحی این را به افراد القا می کند که درباره آن موضوع اطلاع دارند،در حالی که این طور نیست و باید به صورت تخصصی با موضوع برخورد کرد و هر آنچه می خوانیم را نباید بر زبان بیاوریم و درباره آن نظر دهیم.
جامعه امروز ما چنین شرایطی را تجربه می کند،برای سپری کردن این دوران هرکس باید در حوزه خاص خود نظر دهد و به خود این اجازه را ندهد که حوزه دیگری را نقد نماید.
عبدالناصر جوانمردی