اجتماعیاخبار سربازی و نظام وظیفه

تبعیض مدیران دولت میان مدارس دولتی/ با این حقوق حتی نمی‌شود مُرد!

تبعیض مدیران دولت میان مدارس دولتی/ با این حقوق حتی نمی‌شود مُرد!


خبرگزاری مهر؛ گروه مجله _ فاطمه برزویی: چند نفری تخته‌های اعلان را تزئین می‌کنند و گروهی از والدین جلوی دفتر مدیر ایستاده‌اند. پدر یکی از دانش آموزان به معاون پرورشی می‌گفت: «نمی‌دانم چرا پسرم در مدرسه اذیت می‌کند و بقیه را کتک می‌زند او در خانه بهتر است!» دو دقیقه نمی‌گذرد که دانش‌آموزی با دهان خونی در حالی که مثل بید می‌لرزد وارد دفتر می‌شود. دستمالی می‌خواهد تا خون‌های صورتش را پاک کند. می‌پرسم: «همیشه وضعیت این‌طور است؟» معاون پرورشی جواب می‌دهد: «اینجا ته دنیاست و این فقط ۵ دقیقه از یک زنگ تفریح معمولی این مدرسه است!»

مادر یکی از دانش‌آموزان حرف معاون را ادامه می‌دهد: «پسر من کلاس اول است. ۴۵ دانش‌ آموز سر یک کلاس می‌نشینند؛ در نیمکت‌های سه نفره! مگر معلم می‌تواند این جمعیت را کنترل کند؟ مگر در این شرایط می‌شود خوب آموزش داد؟ آن هم کلاس اول و دوره ابتدایی که اصل و اساس یادگیری است. وضعیت اکثر مدارس دولتی همین است. انگار هرکس بخواهد فرزندش در شرایط قابل قبولی درس بخواند باید چند ده میلیون شهریه بدهد و او را مدرسه غیرانتفاعی ثبت نام کند… انگار عادی شده که اگر در مدرسه دولتی ثبت نام می‌کنید نباید انتظار امکانات داشته باشید! انگار همه این موضوع را پذیرفته‌اند! خواهر من طلا فروخت تا دخترش را مدرسه دولتی نفرستد! گناه ما چیست که این پول‌ها را نداریم. وضع مدارس دولتی چرا باید اینطور باشد؟»

تبعیض مدیران دولت میان مدارس دولتی/ با این حقوق حتی نمی‌شود مُرد!

مردم کدام را باور کنند‬، حرف وزیر یا حرف مدیر را؟

وارد دفتر مدیر می‌شوم و منتظر می‌مانم تا بیاید. وارد شدن مدیر همزمان می‌شود با رفتن برق‌ها. با خنده می‌گوید: «می‌بینید؟ ما حتی برق درست حسابی هم نداریم. یک روز کار می‌کند، دو روز قطع می‌شود. سیستم اصلی برق مدرسه مربوط به ۲۰ سال قبل است و این مشکل به خاطر زیر ساخت‌ها است. ما به تنهایی توانستیم فقط بخشی از آن را تعمیر کنیم. وضعیت آسفالت حیاط را هم نگویم بهتر است. شهرداری ما را به آموزش و پرورش پاس می‌دهد و آموزش و پرورش هم کار را گردن نمی‌گیرد؛ می‌گویند در نوبت هستید! نوبتی که معلوم نیست کی موعدش می‌رسد. حتی نمی‌دانیم وقتی نوبت‌مان رسید کل حیاط آسفالت می‌شود یا فقط قسمت‌های خرابش…»

تبعیض مدیران دولت میان مدارس دولتی/ با این حقوق حتی نمی‌شود مُرد!

«رستمی» مدیر مدرسه «شهید پازوکی» بدون آنکه از سوال و جواب‌ها فرار کند، پشت میز می‌نشیند، تلفن همراهش را بی صدا می‌کند تا رشته کلام از دستش در نرود و می‌گوید: «خوب جایی آمده‌اید. اینجا شاید ضعیف‌ترین مدرسه پاکدشت از نظر امکانات و زیرساخت‌ها باشد.» وقتی از نابسامانی‌های مدرسه در هفته‌های اول شروع سال تحصیلی می‌پرسم، جواب می‌دهد: «مشکلات‌مان بسیار است. سال گذشته وقتی مدرسه را به من تحویل دادند، تمامی مسئولان را به اینجا دعوت کردم از شهردار گرفته تا فرمانده سپاه و نیروی انتظامی. می‌خواستم مدرسه کمی به چشم بیاید و مسئولان شرایط اینجا را ببینند، شاید فرجی شود؛ اما…»

سفره دلش را باز می‌کند: «پنجره‌های بدون حفاظ، نقاشی کلاس‌ها و درهای شکسته هم بگذریم باید بگویم هیچ سرانه‌ای، تاکید می‌کنم، هیچ سرانه‌ای از طرف آموزش و پرورش به ما‬ اختصاص‬ نمی‌دهند. سرانه ندادن‬ و کمک نکردند یک سمت اینکه دولت و وزیر آموزش و پرورش در رسانه‌های مختلف اعلام می‌کنند که هیچ کسی حق پرداخت یک ریال هزینه کمک به مدرسه را ندارد هم یک طرف.»

مردم پشت پرده مدارس دولتی را نمی‌دانند!

او که دستش از کمک و همراهی مسئولان و نهادها خالی مانده، سعی کرده از خیّران و نیکوکاران، کمک‌های مردمی جذب کند، اما از این راه هم کار چندانی از پیش نبرده است. پس به ناچار از والدین دانش‌آموزان هزینه‌هایی را برای گذران دخل و خرج مدرسه می‌گیرد. سال گذشته از هر دانش‌آموز حدود دویست هزار تومان کمک هزینه دریافت کرده‌اند اما به علت اعتراض‌ها امسال این کمک‌هزینه را قسط بندی کرده‌اند تا به خانواده‌ها فشار نیاید. ماهی ۳۰ هزار تومان! «سال قبل چیزی حدود ۱۰۰ میلیون برای مدرسه هزینه شده که تمامی آن از خانواده دانش‌آموزان تأمین شده بود. اما یک دست صدا ندارد.»

رستمی عینکش را بالا می‌برد و با لبخندی تلخ می‌گوید: «به خاطر گرفتن همین کمک به مدرسه‌ها، شما نمی‌دانید چقدر شأن و حرمت مدیر، معاون و حتی معلم زیر سوال رفته و لگدمال شده است. بارها‬ و‬ بارها‬ وقتی والدین را برای دریافت کمک‌هزینه به مدرسه دعوت می‌کنیم‬ می‌آیند و پس از توهین‬‬ می‌روند.»

صدای زنگ تلفن هر از گاهی صحبت‌هایش را قطع می‌کند و دوباره رشته کلام خود را به دست می‌گیرد: «اینجا یک‬ مدرسه دولتی است. درست! مدرسه دولتی‬ هم باید‬ رایگان باشد؛ اما کسی از پشت پرده ماجرا خبر ندارد. کسی نمی‌داند ریالی‬ به ما کمک نمی‌شود‬.‬ چند سال پیش طرحی در مجلس مطرح شد تا برق، گاز و آب مدارس دولتی برای کمک به آنها رایگان شود؛ اما آن هم اجرا نشد. باور کنید شرایط طوری است که حتی اگر هزینه قبض‌ها را پرداخت نکنیم، جلو می‌افتیم. یک ماه پیش حدود ۱۰ میلیون تومان پول گاز دادیم. اداره گاز ۷۲ ساعت به ما فرصت پرداخت داد؛ ولی در حساب مدرسه پولی‬ نبود.»

گرچه قانون آموزش و پرورش می‌گوید اگر مدرسه‌ای دو شیفت است، هر دو نوبت آن باید مربوط به یک دوره تحصیلی باشد، اما شرایط نابسامان آموزشی در منطقه به مسئولان و مدیران این مدرسه اجازه نمی‌دهد، این قانون را اجرایی کنند. مدرسه شهید پازوکی دو شیفت است. نوبت صبح، دبستان با حدود ۷۰۰ دانش‌آموز و نوبت عصر، دبیرستان با حدود ۲۲۰ دانش‌آموز.‏‬ مدیر مدرسه می‌گوید: «شیفت بعد از ظهر هیچ هزینه‌ای در راستای ارتقا مدرسه نمی‌کند و تمامی هزینه‌ها برعهده نوبت صبح است؛ چرا که آموزش و پرورش بودجه‌ای به آنها نداده و اساساً توجهی به شرایط این مدرسه ندارد…»

خوب و بد مدارس دولتی را از چشم مدیرش نبینید

مدرسه شهید پازوکی در جنوب منطقه «قوهه» در پاکدشت قرار دارد؛ جایی که مردم بسیار محرومی دارد و علاوه بر این، حضور تعداد زیادی از مهاجران افغانستانی و پاکستانی شرایط آن را سخت‌تر کرده است. «حدود ۳۰۰ دانش‌آموز اتباع و ۴۰۰ دانش‌آموز ایرانی داریم. اتباع‌ها معمولاً در این منطقه وضعیت مناسبی ندارند و اکثر کسانی که امسال ثبت نام کرده‌ایم به تازگی وارد ایران شده‌اند. البته ثبت نام آنها کاملاً قانونی بوده است.»

وی درباره پذیرش دانش‌آموزان اتباع بیشتر توضیح می‌دهد: «مدیرانی که بومی این منطقه هستند، این مدرسه را رها کرده و به مدارس بهتر رفته‌اند و به دلیل رابطه‌هایی که دارند اتباع را در مدارس خود ثبت نام نمی‌کنند، چون ثبت نام اتباع‌ها زحمت بیشتری دارد. دانش‌آموزان غیرایرانی هر چقدر هم در کشور خودشان درس خوانده باشند، باید در ایران تعیین سطح شوند. این تعیین سطح از آماده کردن مقدمات امتحان تا طرح نمونه سوال و… همه برعهده مدرسه است.»

حضور تعداد زیادی از دانش‌آموزان غیرایرانی در یک مدرسه کار را برای مدیر آن سخت‌تر کرده است: «این شرایط اصلاً درست نیست که یک مدرسه ۳۰۰ دانش‌آموز اتباع داشته باشد و مدرسه دیگری که یک خیابان با ما فاصله دارد فقط ۹ دانش‌آموز غیرایرانی. این شرایط باید به صورت متوازن توزیع شود، نه اینکه همه سنگینی بار بر دوش یک مجموعه باشد. مدارس دولتی دیگری هستند که وضعیت مالی خوبی دارند اما کسی از پشت پرده‌ها خبر ندارد و خوب یا بد شرایط مدرسه را فقط از چشم مدیر می‌بینند. در حالی که واقعاً این طور نیست.»

نابرابری بین مدارس دولتی!

وقت ورود به مدرسه دانش‌آموزی با قد متوسط راهرو را جارو می‌زد. درباره آنچه دیده‌ام از رستمی سوال می‌پرسم، با آرامش توضیح می‌دهد: «متاسفانه ما برای نظافت نیرویی نداریم و مجبور می‌شویم از دانش‌آموزان و انجمن مادران کمک بگیریم. بعضی اوقات که بودجه یاری کند نیروهای آزاد هم برای نظافت می‌آوریم.»

او از تبعیض میان مدارس و عدم توزیع یکسان امکانات گلایه را موضوعی جدی می‌داند که بر موضوعات زیادی اثر منفی گذاشته است: «تعداد مدارس زیاد است ولی بین آنها عدالتی وجود ندارد. آموزش پرورش بیش از آنچه که باید و شاید، هوای بعضی مدارسی دولتی را دارد و امکانات در اختیارشان قرار می‌دهد و برعکس، مدارسی هم مانند همین مدرسه خودمان، اصلاً به چشم نمی‌آید و نادیده گرفته می‌شوند. برای مثال ما مربی بهداشت نداریم. مدرسه ۷۰۰ نفره باید مربی بهداشت داشته باشد؛ چراکه اگر قشر محروم آسیب ببیند، ممکن است نسبت به مابقی قشرها ممکن است بیشتر دچار آسیب‌ها و تبعات اجتماعی شود.»

تبعیض مدیران دولت میان مدارس دولتی/ با این حقوق حتی نمی‌شود مُرد!

رستمی درباره قدم‌های کوچکی که در این مدت برداشته، توضیح می‌دهد: «دست خالی این مدرسه را تحویل گرفتم. قسم می‌خورم وضعیت دفتر اینجا از انباری هم بدتر بود. آن زمان در مجموع ۵ میلیون تومان در حساب مدرسه بود. کمک‌های مردمی ما را نجات داد. دستگاه کپی مدرسه را با کمک و پیگیری خانواده‌های اتباع مدرسه از سازمان حمایت از مهاجرین گرفتیم. سیستم‌های کامپیوتر همه خراب و در انبار افتاده بودند. آنها را تا حدودی که کار راه بیفتد سامان دادیم. یک کلاس را بین ۱۹ کلاس هوشمند کردیم تا دانش‌آموزان به نوبت از آن استفاده کنند.»

با این حقوق حتی نمی‌شود مُرد!

چیز زیادی از حرف‌هایمان باقی نمانده بود که در اتاق مدیر باز شد و یکی از معلم‌ها با عصبانیت داخل آمد و گفت: «آقای رستمی! من می‌خواهم استعفا دهم.» همه با تعجب او را نگاه کردیم. رستمی پرسید: «اتفاقی افتاده؟ چه شده؟ بگویید شاید بتوانیم حلش کنیم.» معلم گفت: «چه اتفاقی! تحمل شرایط کلاس‌ها با این حقوق غیرممکن است. البته اگر حقوق‌مان را بدهند. فکر می‌کنید سال قبل بعد از ۵ ماه، چقدر برای من واریز کردند؟ ماهی دو میلیون تومان! مگر با این اوضاع این پول برای من آب و نان می‌شود؟ با این حقوق حتی نمی‌شود مُرد چه برسد به اینکه زندگی کرد!»

نمی‌خواهم روی آتش دل معلم جوان، هیزم بریزم اما می‌دانم که برخی دوستانم با اینکه دانشجو هستند، در فعالیت‌های فرهنگی و دانشگاهی ماهانه ۵ میلیون تومان درآمد دارند. اما حالا معلمی روبرویم ایستاده که می‌خواهد از کارش استعفا دهد چون در ازای سر و کله زدن با ۴۰ پسر دانش‌آموز در مناطقی که دچار فقر فرهنگی و اجتماعی هستند، ماهی دو میلیون تومان درآمد دارد: «من اگر راننده تاکسی اینترنتی باشم با کمترین ساعت کار در مدت سه چهار روز این پول را در می‌آورم. حق یک معلم این است؟»

مدیر برایش یک لیوان آب می‌آورد. خدا می‌داند سر کلاس چه بر او گذشته که اینطور آشفته شده است. سعی می‌کند آرام باشد: «من معلم خرید خدمت هستم و این مسئله را تا به حال با چند خبرنگار هم گفته‌ام. ولی نه گوش شنوایی که حرفمان را بشنود و نه کسی که کارمان را پیگیری کند. من این درد را به که بگویم؟»

پایان/ همسونیوز

منبع:مهر

نمایش بیشتر
دکمه بازگشت به بالا